نگاهی زمینی به عشق و سیاست

۱. معمولاً واژه عشقعاطفه، مهر و سوز را تداعی می کند و عاشق شخصی است مهربان و دلداده که جان بر سر هدف می گذارد و تمنای معشوق دارد؛ و واژه سیاست خشم و تعصب را و سیاستمدار کسی است که عشق و عاطفه خود را در مجرای ضد ترحم سیاست به فراموشی سپرده است. یعنی در سیاستآب از عشق گویا رخت بر بستعواطف رفته اند از عشق دربست“. استدلال هم این است که عشق بی معادله است و سوز سقراط را می طلبد اما سیاست محاسبه گری ارسطو و ماکیاول را. پس مناسب است که نگاشتن درباره عشق را به شاعر سپرد. ولی نه اینکه ما هم بسیار شنیده ایم فراتر از عشق، نیرویی وجود ندارد“. شاید همین نیرو است وادار به نوشتن می کند. ضمن اینکه هم آزادیم و هم کالبد تهینیستیم و وجودمان پر از لایه است، دو بعدی که نه چند بعدی هم هستیم.

۲. اخیراً با یکی از دوستان بحثی در مورد شعر و سیاست درگرفت که به عشق و سیاست هم کشیده شد و این بهانه ای برای نوشتن این چند سطر شد. با این توضیح که تمرکز بر عشق آسمانینیست. یعنی هر جا زن و مردی هست عشق نیز حاضر است. عشقی بین دو کس با حضور مردمانی؛ همان وصف قبانی“: «عشق آن است که مردم ما را با هم اشتباه بگیرند چون تلفن تو را بخواهد، من جواب دهمو چون مرا دوستان به شام دعوت کنند تو به آنجا برویو چون شعر عاشقانه تازه‌ای از من بخوانند تو را سپاس گویند!! »

۳. عشق و سیاست از هیجان انگیزترین احساسات هستند؛ به ویژه زمانی که به هم می رسند سرنوشت های شگفتی رقم می زنند؛ از جمله:

الف: عدم و وجود عشق و سیاست به هم می آمیزد: در واقعه ای تاریخی( صرفنظر از واقعیت یا کذب آن) دکتر نون یکی از طرفداران مصدق است، که با مقاله های خود در روزنامه ها به نخست وزیر شدن مصدق کمک به سزایی می کند. وی به همراه دکتر فاطمی، در حضور مصدق قسم می خورند که تا آخر عمر به وی وفادار بمانند. پس از مدتی دکتر نون زندانی می شود و با عذاب وجدان بزرگی، ناشی از خیانتش به قولی که به مصدق داده است، آزاد می شود. دکتر نون در زندان، در لحظه ای حساس، همسرش را به دکتر مصدق ترجیح می دهد، و برای جلوگیری از تجاوز ِ شکنجه گران به همسرش، تن به مصاحبه ای مطبوعاتی بر علیه مصدق می دهد . اما پس از آزادی در می یابد که شکنجه ای در کار نبوده و او دروغ هایِ آنان را به اشتباه باور کرده است. دکتر نون کسی ست که بین عشق و سیاست، عشق را برمی گزیند؛ هرچند پس از آن، به دلیل خیانت به سیاست، دچار عذاب وجدان بزرگی ست؛ آنچنان که همه چیزش را،حتی عشقش را که به خاطرش به سیاست خیانت کرده است، بر سر این عذاب وجدان از دست می دهد؛ یا شاید بهتر است بگویم از آنجایی که خیانت به سیاست، او را دچار عذاب وجدان کرده، ناخودآگاه تصمیم می گیرد که عامل این خیانت را، که عشقش به همسرش بوده است، نابود کند(مقدمه کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد)

ب) سیاست عشق می آفریند و قلب ها را پیوند می دهد: سیاست خالق عشق است و حتی با خیانتی جهانگیر با زندگی اجتماعی و سیاسی یک ملت عجین می گردد. سیاست غالب است. هشت سال حضور کلینتون در کاخ سفید نشان داد که کلینتون ها بسیار صمیمی تر از آنچه که در مورد آنها فکر می شود با هم صمیمی بودند. روایت خیانت در رسانه هاست اما آنها دو زوج منحصر به فردی هستند که همدیگر را کامل کرده و غیر ممکن است که یکی را بدون تمرکز بر دیگری بفهمیم. “سالی بیدلزندگی خصوصی و عمومی این دو زوج را در کتاب عشق سیاست: بیل و هیلاری کلینتون هشت سال کاخ سفیدبه نگارش درآورده است. افکار مشترک آنها در عرصه های سیاست، سیاست داخلی و امور خارجی نمود یافت. “عشقبه سیاستاین دو را با وجود بحرانهایی پی در پی به هم پیوند زده است. کافیست بیندیشیم چگونه هیلاری کلینتون به عنوان مشاور اصلی اما مخفی بیل بر سیاست های کلان وی تاثیر گذار بوده است

ج) سیاست اشیانه ویران می کند و آرزوها بر باد می دهد: الکساندر هوفمن و همسرش در مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سرنوشت ناخوشایندی داشتند؛ اگرچه هر دو دموکرات بودند و کبوتر اما پای محاسبات سیاست در میان بود؛ الکساندر از کلینتون حمایت کرد و همسرش باراک اوباما را ترجیح داد. دور اندیشی پایه ای سیاست منشاء جر و بحث های بی پایان بود. درگیری اجتناب ناپذیر بود و همچنان شدیدتر می شد چرا که یکی از آنها احساس می کرد دیگری هنگام بیان استلال سیاسی به حرف هایش توجهی نمی کند. شگفت انگیز نیست، در سیاست میل شدیدی بر غلبه استدلال وجود دارد.

۴. می گویند اگر کسی را دوست داری باید سیاست داشته باشی تا نیمه گم شده ات را درست پیدا کنیپیدا شد باید سیاست داشته باشی تا به او برسی….اگه به هم رسیدید باید سیاست داشته باشی تا نگهش داریو اونوقت زندگی با سیاست شیرین میشه

نمی دانم چنین توصیه ای را می توان پذیرفت و در عشق سیاست به خرج داد؛ اگر شود پس فاشیسم عشق نیز ممکن است؛ همچنانکه قبانی در پی آن بود: “بگذار کودتایی را رهبری کنم که سلطه چشمان تو را بر خلقها تثبیت می‌کند…»

۵. در مقابل می توان در سیاست از عشق مایه گذاشت؟ در سفارت محاسبات می توان عاشقانه سرود؟ می توان ایمان آورد که اگر پروانه سیاستمدار بود پروانه می شد؟

۶. با هر دیدگاهی که بنگریم در نهایت معمای نزار قبانیشاعر عرب ذهن را قلقلک خواهد داد: “چه طور می توانیم مدینه فاضله ای بر پا کنیمدر حالی که هفت تیرهایی به دست داریمعشق خفه کن؟

دیدگاە

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *