دمکراتمنشی تصنعی روشنفکران ایرانی
برخی از نخبگان و روشنفکران ایرانی نه تنها خامنەای را نماد و نمودار ضدیت با دمکراسی، مردمسالاری و پیشرفت جامعە خود میپندارند، بلکە او را مسبب الاسباب عقبگرد و از هم پاشیدگی سیاست و جامعەاشان میدانند. البتە این ادعایی درست و صائب است، گرچە بیانگر کل واقعیت نیست و نمیتوان یگانە عامل و کارگزار وضعیت زبونانە و حقیرانە کنونی جامعە ایران را تنها به وجود خامنەای فرو کاست. اما شگفت آنجاست کە شماری بسیار از همان روشنفکران هنگام ارائە راهکار برای برونرفت از چنان وضعیت اسفناکی، زیر پوشش تاکید بر “خیر عمومی” و “نگرانی از آیندە” و بە بهانەهایی نظیر جلوگیری از فروپاشی ایران، ممانعت از سوریەای شدن و غیرە تلاش برای حفظ وضعیت کنونی و ماندگاری خامنەای در سریر قدرت را اندرز میدهند. آنها در پس شعار “ارزشمندی دمکراسی” و “زیانمندی و ناسودمندی تلاش برای تغییرات بنیادین در پیکرە قدرت” به توجیەگران و موجەسازان وضعیت کنونی جامعەای تبدیل شدەاند کە علی الظاهر بر آن افسوس و اسف میخورند.
به عنوان یک نمونە، بە یاد دارم کە در دورە اوج اپیدمی کرونا در ایران، دکتر صادق زیباکلام از اساتید علوم سیاسی دانشگاه تهران کە به واسطه حضور در رسانەها و فعالیت سیاسی در جبهە نزدیک به اصلاحطلبان در مقام مقایسە با دیگر همکاران خود چهرەای شناختە شدەتر برای عامە مردم است، در پاسخ به پرسشی دربارە آیندە ایران و احتمال فروپاشی نظام سیاسی، ضمن آنکە بە شدت اصرار داشت خود را مدافع آتشین استقرار دموکراسی بنمایاند، هرگونە تلاش برای تغییر اساسی در ساختار قدرت کنونی را به مثابه پسگرد و عقبگرد و وخیم¬تر شدن وضعیت میدانست. زیباکلام کە پیامبرگونە معتقد بود سیستم کنونی فرو نمیپاشد، بدون اشارە به هیچ یک از مولفەهای دمکراسی نمرە ١٠ دموکراسی را به ایران بخشیدە و در پی القای این نگرش بود کە با فروپاشی سیستم و پایان حکومت خامنەای، این نمرە به نمرە ٤، ٣ یا ٢ سقوط خواهد کرد، اما اگر دمکراسیخواهی سرلوحە کار مخالفان قرار گیرد، این نمرە به تدریج به ١٢ و بیشتر از آن صعود خواهد کرد. البتە زیباکلام حتی با اصرار پرسشگر نیز هیچ دلیل منطقی برای صحت این ادعا یا پیشبینی خود ارائە نداد. او تنها اصرار داشت کە به مخاطبان خود بقبولاند کە “باید این نظام بماند و ما میتوانیم با دموکراسیخواهی این ١٠، ١٠.٥ را ١١ یا ١١.٥ کنیم“.
این منطق به ظاهر موجە اما حقیقتا فریبکارانە و ناموجە، تنها مختص عدەای قلیل نیست، بلکە غالب نخبگان عرصە سیاست عملی و روشنفکران ایرانی به ظاهر مخالف رژیم سیاسی، عمیقا بە آن باورمندند یا حداقل آن را تبلیغ میکنند. بدیهی است این در وهلە اول استدلالی در راستای استمرار وضعیت کنونی و در حمایت از تمامی جوانب منفی و ادامە حیات سیستم دیکتاتوری کنونی است. می¬توان ادعا نمود کە آنچە آشکارا ورای مداومت حیات رژیم خامنەای قابل رویت است، حضور نخبگان و روشنفکرانی این چنین است کە مخالفت خود با تغییرات بنیادین و سرنوشت ساز را در لفاف پرهیز از خشونت و بە عبارتی زیر لحاف دموکراسیخواهی لفاظانە نهان ساختەاند.
این وضعیت ما را ناگزیر میسازد کە برای فهم و درک اوضاع خفتبار و خوار و خفیف کنونی ایران در عرصەهای مختلف، میبایستی ضرورتا در کنار سیستم سیاسی نگاهی نیز بە نخبگان و به اصطلاح جامعە روشنفکری ایرانی و تفکرات و اندیشەهای حاکم بر آنها داشتە باشیم. فی الواقع اگر عدەای فراوان از نخبگان و روشنفکران با توسل به شعارهایی نظیر امکان سوریەای شدن ایران، رواج خشونت، امکان تجزیە و ترساندن مردم از حرکتهای اعتراضی در میدان نباشند و اقدامات و سیاستهای رژیم را مشروعیت نبخشند، بعید است در سدە بیست و یکم دیکتاتورهایی نظیر خامنەای نیز قادر باشند با توسل بە استراتژی دشمن سازی و جدل کلامی در مقابل اروپا و آمریکا و دیگر کشورها بر اورنگ قدرت باقی بمانند.
گاه برخی از این روشنفکران در توجیه حفظ وضعیت کنونی چنان خود را نگران و دلواپس “رواج خشونت” یا “تغییر خطوط مرزی در آیندە” جلوە میدهند کە آدمی میپندارد سیستم سیاسی کنونی بری از هر نوع خشونت و تندخویی است. آنان با همین استدلالات کە بە کام بسیاری از ناسیونالیستهای فارس نیز خوش میآیند حتی به گرداب ستیز با ملتهای دیگر محصور در جغرافیای کنونی ایران میخزند. گویی این نخبگان و روشنفکران برای چیرە شدن بر پستی و ذلتی کە از سوی رژیم بر آنها تحمیل شدە است، تیغ تیز خود را متوجە ملتها و آشکارتر از همە کوردها کردەاند. برجستەترین نمونەها بهترین نمونەها هستند: امثال جلاییپور از مجریان خشونتهای بعد از انقلاب در کردستان و چهرە به اصطلاح دموکراسیخواه و استاد جامعەشناسی دانشگاه تهران کنونی را بنگرید کە چگونە هنوز هم در ادعایی مضحک فقدان دمکراسی در ایران را بە مبارزە مسلحانه چندین دهە پیش احزاب دمکرات و کوملە نسبت میدهد. برای آنان اعتراف به این امر مسلم سخت است کە آنچە موجب و سبب درماندگی، فرومایگی و مذلت بیکران آنها و جامعەاشان شدە است، نە دشمنان خارجی هستند آنگونە کە خامنەای می¬گوید و نه ملتهای دیگر و از جملە کوردها هستند آنگونە کە خود ادعا میکنند، بلکە دلیل اصلی فراهم نمودن بستر از سوی آنان برای قدرتیابی افرادی نظیر خامنەای و مشروعیت بخشیدن بدان به بهانەهای گوناگون است. چە کسی تردید دارد کە این موضع و ایستار روشنفکران ایرانی امروزە موجب رواج نوعی شونیزم روشنفکرانە در راستای توجیە سجیەهای غیر بشری رژیم سیاسی شدە است؟
با این وصف اغراق نیست اگر گفتە شود کە این نخبگان و روشنفکران هستند کە زمینە و ستونهای عقلی–ذهنی و عینی–مادی و الزامات ماندگاری رژیم ددمنش جمهوری اسلامی را فراهم ساختەاند. صریح تر بگویم، شماری از روشنفکران ایرانی هستند کە با پستی و خواری خود امکان بقای حکومت خامنەای را در مدت زمانی نزدیک به چهار دهە فراهم ساختەاند. آنها نە تنها در چند دهه گذشتە بلکە هم اکنون نیز بە صراحت و با توسل بە بهانەهای مختلف کە در سطور پیشین بە برخی از آنها اشارە شد، سلطە درندەخویانی نظیر خامنەای را فرصت بخشیدەاند.
چه طنزآمیز و البتە حقارتبار است! توصیە و اندرز به تحمل همه نوع فساد، شکنجە، کشتار، اعدام، ظلم، ستم، فرد محوری، دیکتاتوری، تندخویی، ستیزەگری و ارزش دادن و مشروعیت بخشیدن بە ادامە این روند و ماندگاری خامنەای در سریر قدرت به بهانە وجود نوعی راهکار دموکراسیخواهی کە هرگز چگونگی پیگیری، استقرار و اعمال آن تبیین نشدە است. این در حقیقت فرصت دادن به خامنەایی برای ورزاندن سیاستهای زمخت و پرخاشگرانە در لفافە متناسب بودن راهکار دموکراسیخواهی و در نغلطیدن به اوضاعی اسفناکتر است. گویی آنان امیدوارند کە روزی خامنەای دموکراسی را از چراغ جادو درافکند.
در حقیقت وضعیت چنان است کە گویی خامنەای رمز و تجلی آمال و اشواق روشنفکران و نخبگان ایرانی است. حتی بخشی از اپوزیسیون ایرانی کە در خارج از کشور ادعای پیکار با رژیم نادمکرات را دارد، هنگام مواجه با مطالبات دیگر ملتها در بستر همان خوانش رژیم خامنەای رویدادها را به تفسیر و ارزیابی می¬نشیند. این خوانش چە در داخل و چه در خارج این فرصت را بە رژیم ارزانی داشتە است کە از مشروعیت عملی ایجاد اختناق و تلاش برای قلع و قمع برخوردار گردد. تحققا این سیاسیون و روشنفکران حامی آنها با عملکرد خود، البتە زیر بیرق بە اصطلاح دموکراسیخواهی، بزرگترین مانع سر راه ظهور و تثبیت دموکراسی به شیوە صحیح و عقلانی هستند.
گاها آدمی به این اندیشە فرو میرود کە حتی اگر حکمرانی دیکتاتورمنشانە خامنەای جای اسف نباشد، حقیقتا این اعتقاد شماری بسیار از روشنفکران ایرانی مبنی بر اینکە حضور خامنەای بر اریکە قدرت مانع از غلتیدن کشورشان به وضعیتی بدتر میشود، مایە تالم است. بە خصوص کە آنها دستیابی ملل دیگر در جغرافیای کنونی ایران بە حقوق جمعی خود را اندوهناکتر از تمامی جوانب ترحم آمیز زندگی زیر لوای حکمرانی خامنەای میپندارند. شگفت نیست کە با وجود چنین نخبگان و روشنفکرانی کە خود را از هرگونە فخر و علو و احتشام زدودەاند، مجال آن فراهم شود کە فردی نظیر خامنەای برای مدتی نزدیک به چهار دهە سرنوشت ملیونها انسان را در دست گرفتە و انواع خشونت غیر قابل تصور و ناانسانی را بە تصویر بکشد.
در حقیقت تاکنون برای بسیاری محرز گردیدە است کە در آن گسترەی جغرافیایی کە ایران نامیدە میشود آن هم تحت سلطە رژیم سیاسی کنونی، یعنی در چهارچوب سیستمی کە ناکارآمدی خود را در انجام کوچکترین اصلاحات به اثبات رساندە و عملا در مقابل هر نوع تغییری مقاومت میکند، هرگونە تلاشی برای جایگزینی حکومت مبتنی بر رای و ارادە مردم بیثمر و لاطائل است و برافراشتن بیرق دموکراسیخواهی از سنخی کە بدان اشارە شد بیشتر در راستای توجیه دیکتاتوری است. چه کسی تردید دارد کە بە اصطلاح دموکراسیخواهانی نظیر جلاییپور و بسیاری دیگر از همکاران و هم باورانش ماندگاری خود را در سایە رژیم کنونی میبینند و شعار دموکراسیخواهی آنان تنها امکانی است در راستای استمرار منابعی کە از سیستم دریافت میکنند؟
با عنایت به تاریخ کشورهای دمکرات و با در نظر داشتن این واقعیت کە قاعدتا نخبگان و روشنفکران باید پیشاهنگان تغییر و تحول اساسی و بنیادین در جوامع خود بودە و آن را الزامی یابند، با وجود چنان روشنفکرانی در ایران کە وصف آنها رفت، آشکار است کە نمیتوان انتظار فردایی بهتر از اکنون را داشت و کوچکترین شانسی برای حرکت به سوی دموکراسی در ایران قائل شد. اگر بپذیریم کە دمکراسی بزرگترین ابتکار و اختراع بشریت برای تحقق زندگیای شایستە انسانیت است، بعید است با وجود چنین نخبگانی زندگانی انسانی در جغرافیای ایران، هرگز مجال تبلور یابد. اگر این روند ادامە یابد، خوانش واقعبینانەتر آن است کە بایستی انتظار داشتە باشیم دیکتاتورهایی نظیر خامنەای همچنان در آیندە فراغ و مجال قدرتیابی را با تکیە بر پشتیبانی و حمایت چنان نخبگانی دارا باشند.
چە اندوەزا و حزن انگیز است کە حتی بخشی از اپوزیسیون خارج¬نشین و نخبگان فکری پشتیبانشان نیز حداقل برای ماندگاری و احتمال موفقیت و چیرە شدن خود بر رژیمی کە آن را نامشروع می¬نامند، با نوعی تحول و دگردیسی بنیادین سیاسی کە توام با حق ملتها بر اساس دمکراسی واقعی باشد، مخالفت میورزند. آنها کە خود زیر سیاستهای رژیم کنونی لە شدەاند، چنان مخالفت با حقوق ملتها را در وجود خود نهادینە ساختەاند کە حتی بە اقتضای پایندگی و منافع خود نیز دموکراسی حقیقی را پذیرا نیستند و در شرایط کنونی ماندگاری رژیم را ترجیح میدهند. حقیقتا آنها دمکراتمنشانی تصنعی بیش نیستند. گویی شماری فراوان از نخبگان و روشنفکران ایرانی خود را خفیف و ناقابلتر از آن میپندارند کە حیاتی شایستە¬تر و رها از ظلم، ستم، شکنجە و زندان و زندگانیای توام با رفاه و آزادی را سزاوار باشند. مسلما این یکی از دلایلی است کە خامنەای توانستە است برای مدت زمانی بسیار قدرت را به انحصار درآورد و با فراغت بال در داخل و خارج به اعمال سیاستهای سبعانه و سفاکانه بپردازد.
نکتە آخر اینکە نگارندە بە عنوان عضوی از ملت کورد ماهیت مبارزە کوردها را فراتر از مسالە استقرار یا عدم استقرار نوعی از دمکراسی نحیف مد نظر روشنفکران و سیاسیون در ایران میداند کە در اینجا مجال پرداختن به آن نیست، لذا هدف این کوتە نوشتار باید صرفا بە عنوان مختصر اشارەای به نقش برخی از نخبگان و روشنفکران و دمکراتمنشی تصنعی در تکوین اوضاع کنونی ایران در عرصەهای مختلف فهم شود.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.