آمریکا و اتم: بازدارندگی خردمندان و تهدیدات ناخردمندان
ممکن است این امر برای بسیاری هنوز حیرت انگیز باشد کە چرا رهبران و راهبردپردازان آمریکا از گسترش ظرفیت موشکی و اتمی شدن کشورهایی درجە دوم و نە چندان توانمند از لحاظ قرار داشتن در هرم قدرت جهانی، نظیر ایران و کرە شمالی بیش از کشورهایی هماورد نظیر روسیە و چین با مالکیت فزوترین میزان توانمندیها، نگرانند. بعلاوە، ممکن است این پرسش نیز بە میان آید کە چگونە است ساکنان کاخ سفید و تصیم گیرندگان پنتاگون کشورهایی مانند هند و پاکستان را با نگرش خصمانە بە زیر ذرەبین نمیبرد و در مقابل پیونگ یانگ و تهران را تهدیدی برای امنیت در پهنە گیتی میپندارند. باید اذعان کرد صرف نظر از اختلافات سیاسی و ایدئولوژیک کە واشنگتن ممکن است با کثیری از کشورهای دیگر و حتی کشورهایی نظیر هند و بە خصوص پاکستان (با احتمال دستیابی تندروها بە کدهای اتمی در آیندە) نیز داشتە باشد، مسالە جدی بودن تهدید بازیگرانی نظیر کرە شمالی و ایران مستقیما با مسالە فهم آمریکاییان از مفهوم بازدارندگی (Deterrence) و تصویر ذهنی و روایت و قرائت آنها از آن استراتژی در پیوند است.
بازدارندگی مبحثی بسیار گستردە و دامنەدار است. ولیکن در تعریفی سادە و مختصر میتوان بازدارندگی را ایجاد ترس و یا دراندازی و در پیشگیری اقدامات “خردمندانە” به منظور تحت تاثیر قرار دادن رفتار دیگران با استفاده از تهدید دانست. البتە بازدارندگی غالبا در دو معنا و یا به عبارتی در دو سطح به کار گرفته شده است. بازدارندگی گاهی میتواند متعارف باشد. در سطح متعارف الزام و نیازی به وجود تسلیحات غیرمتعارف و هستهای وجود ندارد و معمولا همه کشورها به نوعی میتوانند با استفاده از قابلیتهایی که در دسترس دارند و تهدیداتی که میتوانند ایجاد کنند، طرف مقابل را باز داشته و مهار نمایند. گاهی حتی کشوری بزرگ که دارای توانمندی هستهای عظیم نیز هست میتواند بدون کاربرد این تسلیحات به نوعی بازدارندگی متعارف در مقابل کشورهای بیجلوە و ریزتر اقدام نموده و آنها را مهار نماید. اما معنای دوم بازدارندگی، بازدارندگی استراتژیک است که غالبا میان قدرتهایی با در اختیار داشتن و توان کاربرد و پرتاب تسلیحات هستهای برقرار است.
بە هر حال بازدارندگی حداقل در منشاء خود به معنی ایجاد «محاسبات دوراندیشانه» در دیگران است و عموما با بازداشتن از اقدام به واسطه ترس از پیامدها تعریف میشود. وزارت دفاع ایالات متحده نیز بازدارندگی را بدینگونه تعریف کرده است: «جلوگیری از اقدام با ترساندن از پیامدها… بازدارندگی وضعیتی ذهنی است که با وجود تهدید معتبر برای انجام اقدام متقابل غیر قابل تحمل ایجاد شده است»(١) لذا، مشخص میشود که بازدارندگی اقدام یا مجموعه اقداماتی است که به منظور پیشی گرفتن از اقدامات خصمانه دشمن صورت میگیرد. یعنی کوشش یکی برای اعمال نفوذ در دیگری تا او را از اقدام به عملی که متضمن خسارت یا هزینهای برای اولی است، بازدارد. در صورت برقراری چنین راهبردی انگیزه اصلی یورش و تجاوز یعنی انتظار و چشمداشت بهرە و دستاورد، به ضرر و زیان مبدل گشته و دشمن بە ظرافت استنباط و درک خواهد نمود که در صورت تهاجم، طرف مقابل نه تنها قادر به تحمل “ضربه اول” است، بلکه توان “ضربه دوم” یا ضربه تلافیجویانه و وارد آوردن خساراتی جبرانناپذیر به او را دارد. در چنین حالتی چون هدف از آغاز جنگ از سوی مهاجم پیروزی بوده است و نه زیان و نابودی، بنابراین “در صورت عقلانیت” بازیگران، بازدارندگی حادث خواهد شد. یعنی صلح به دلیل پرهیز دو طرف از تحلیل رفتن و نابودی ظهور خواهد نمود. بنابراین در بازدارندگی “خرد / عقلانیت” نقش و جایگاهی بنیادین دارد.
این نوع بازدارندگی در گذشته میان ایالات متحده و شوروی (سابق) و امروزه میان ایالات متحده و روسیه [ و شاید آمریکا و چین] وجود دارد. در دنیای پس از جنگ جهانی دوم و در دورە جنگ سرد، به دلیل وجود تسلیحات هستهای، استراتژی بازدارندگی بە شیوەای مناسب نمود یافت. هر چه پر واضحتر میگشت که جنگ هستهای میان ایالات متحده و رقیب آن یعنی شوروی به معنی وقوع یک فاجعه تمام عیار است، احتیاط بە شیوە فزایبدەتری بر جسارت غلبه میکرد و در مناقشهها تاکید بر پرهیز از جنگ بود، حتی اگر در این صورت اختلافات لاینحل میماند.(٢)
بدین ترتیب، در دوره جنگ سرد بازدارندگی که بنیان آن بر ترس از تخریب دوجانبه یا متقابل استوار بود ظهور نمود و به مدت چهار دهه بر استراتژیهای کلان دو طرف پرده آهنین غلبه یافت. لذا، آنچە شایستە توجە است این است که این دکترین در اساس بر بنیان سلاحهای هستهای در دسترس آنها پی ریزی شده است. با وجود دشمنی، خصومت و اختلاف ایدئولوژیک و تضاد منافع فراوان، اما سلاحهای هستهای هزینه پیشبینی شده برای یک تهاجم نظامی را از منافع مورد نظر از این عمل فزونتر جلوه میداد، و بە همین روی تصمیمگیرندگان واقعگرا در دو کشور از توسل به جنگ خودداری میکردند. زیرا هر یک از آنها میدانست که طرف مقابل حجم وسیعی از قدرت “ضربه دوم و تلافی جویانە” را بعد از دریافت “ضربه اول” دارا خواهد بود. از این رو، هیچ یک از آنها ریسک و مخاطرە آغاز جنگ اتمی را نمیپذیرفتند.
بنابراین در آن دورە، دو ابر قدرت شرق و غرب با اختیار کردن استراتژی بازدارندگی کە در بطن آن “عقلانیت” وجود داشت، مجبور به زندگی با این واقعیت گریزناپذیر شدند که صرفنظر از اینکه آنها چگونە از توان هستهای خود بهرە گیرند، طرف مقابل احتمالا یک نیروی تلافی هستهای دارای ظرفیت حفظ بقا که بتواند خسارت غیر قابل قبولی به طرف مهاجم وارد سازد، در اختیار خواهد داشت. بنابراین آن دولتها پذیرفتند کە همزیستی با بمبها را بپذیرند. علت آن بود کە چنان قدرت مهیبی به حیات آمدە بود که جلوی بی باکانەترین تصمیمات را میگرفت. بنابراین بیشتر بە پیشگیری از وقوع جنگ فکر میکردند تا توفیق و پیروزی در منازعە. از لحاظ عملی تسلیحات هستهای به واسطه کارکرد اضمحلال حتمی متقابلشان، نقش عمدهای در پرهیز از جنگ بازی کردند. علت آن بود کە در صورت وقوع جنگ، هر دو طرف میتوانستند جهنمی تمام عیار برای طرف مقابل ایجاد کنند و لذا هر دو خردمند بودند و خواستار ورود بە جهنم نبودند. چه کسی آنقدر بیمنطق است که چنان گزینەای اختیار کند؟ مطلوبترین کار ممکن، نیازمودن و محک نزدن چنین فاجعهای است.
بدین جهت، در آن دورە هر چه زمان پیش میرفت انگیزه دو طرف برای آغاز منازعهای که بتواند تا آستانه جنگ هستهای ارتقاء یابد، کاهش مییافت. آمریکا و شوروی با امضای پیمان ضد موشکهای بالستیک در ٢٦ می ١٩٧٢ یکی از محوری ترین گامها را برای تثبیت، استمرار و مشروعیت دادن به استراتژی بازدارندگی برداشتند و به نظر میرسید هر دو نیز از چنین توافقی رضایت داشتند. بدینگونه مدل جنگ سرد بازدارندگی نهادینه شد. این رضایتمندی را می توان از علاقه دو طرف به اجتناب از ارتقای منازعات خطرناک و همزیستی نسبی مسالمت آمیز و تنشزدایی نسبی استنباط نمود. این دورە را غالبا دورە بازدارندگی کلاسیک می نامند.
اما در دهە بعد از فروپاشی دیوار برلین و اضمحلال کمونیسم و در عرصە بعد از جنگ سرد بە یکبارە کشورهای بیشتری بە کلوب کشورهای موشکی و هستە ای پیوستند. هند و پاکستان از زمرە آن کشورها بودند. کشورهای دیگر نوظهور موشکی عبارت بودند از کرە شمالی و رژیم تهران. طولی نکشید کە یکی از اینان بە کسب توانمندی هستەای نیز نائل آمد. واشنگتن بە زودی آنان را کشورهای یاغی و سرکش نامید.
از زمان دستیابی آن کشورها بە توانمندی موشکی و بە خصوص از زمان دستیابی کرە شمالی بە بمب اتمی و میل و اشتیاق ایران بە چنان سلاح مرگباری، این سوال ذهن راهبردپردازان آمریکایی را وسیعا بە خود مشغول داشت کە ضروریترین و مناسبترین شیوە مهار این کشورها کدامین است؟ سوال برجستەتر این بود کە آیا میتوان در مقابل تهدیدات پیونگ یانگ و تهران از اهرم بازدارندگی کلاسیک و تهدید به تلافی بهرە گرفت؟ آیا اساسا چنین سیاستی پاسخگوی نگرانیهای امنیتی بودە و میتواند مهارکنندە چنین تهدیداتی باشد؟. با وجود وفور در اختلاف نظر میان اندیشمندان و نیز سیاستمداران آمریکایی، اما در نهایت تصمیمگیرندگان بە این پرسشها پاسخ منفی دادند. اعتقاد گستردە این بود کە بازدارندگی استراتژی خردمندانە و گزینە بهینە خردمندان است و مالکیت موشک و اتم از سوی بازیگران سرکش بری از خرد، یک تهدید وجودی و اساسی علیە منافع و امنیت آمریکا است. لذا از دو اهرم استقرار سیستمهای دفاعی با هدف خنثی نمودن تهدیدات موشکی و تحریم و تهدید بە استفادە از زور برای بیتمایل ساختن و عقب نشینی آن کشورها از پیگیری برنامەهای اتمی استفادە کردند. بدین معنا کە سیستمهای دفاعی عمدتا نقش خنثی سازی موشکها و فشار و تهدید نقش دور ساختن آنها از تلاش برای دستیابی بە بمب را ایفا کردند.
این دو استراتژی بدان معنا بودند کە آمریکاییها بازدارندگی کلاسیک را برای مقابله با تهدیدات موشکی و اتمی کشورهای شرور، مکفی و مناسب نمیدانند و محیط امنیتی کنونی پذیرای آن گونە ترتیبات نیست و معتقدند که بازدارندگی کلاسیک بدان گونە کە در مقابل روسیە پاسخگوی نگرانیهای امنیتی بود، نمیتواند کشورهای نوظهور سرکش باج خواه را مهار کند. به عبارتی ایالات متحده نمیتواند از استراتژی تهدید به تلافی بە منظور مقابله با این کشورها استفاده کند. لذا مجهز شدن بە سیستم دفاعی و سیاست فشار و تحریم گزینەهایی متناسب هستند. این بە یکی از پایەهای سیاست آمریکا تبدیل شد. در این راستا، در استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال ٢٠٠٢ آمده است که در دوره جنگ سرد «ما با وضعیت حفظ وضع موجود با یک رقیب کاملا خطرناک مواجه بودیم. بازدارندگی یک دفاع موثر بود. اما بازدارندگی بر پایه تهدید متقابل صرف، احتمال کمی دارد که در مقابل رهبران کشورهای شرور که متمایل به پذیرش ریسک و قمار بر سر زندگی مردمانشان و رفاه ملتهایشان هستند، پاسخگو باشد»(٣)
بنابراین، رهبران آمریکا معتقدند که بازداشتن کشورهای شرور مشکل و پر تشنج است، چرا که با این دولتها نه خطوط مستقیم ارتباطی دارند و نه بە فهم مشترکی از منافع گرفتارند. دولتهای نوظهور با اقدامات رادیکال و تندروانە خود و حمایت از تروریسم بە وضوح نشان دادەاند کە فاقد خرد و عقلانیت مکفی برای بازدارندگی هستند. لذا آمریکاییها در هر دو جبهە دموکرات و جمهوری خواه، سخن از نوعی بازدارندگی موسوم به بازدارندگی متناسب به میان میآورند کە چنانکە گفتە شد مولفەهای عمدە آن تجهیزات دفاعی و فشار اقتصادی–نظامی هستند. در این نوع بازدارندگی این نظر انعکاس مییابد کە استراتژیهای گذشته نە تنها نمیتوانند بازیگران ناخردمند را باز دارند، بلکە این امکان را بە آنها می دهند خود را با تسلیحات مرگبار مجهز نمودە و اقدامات بی ثبات کنندە رقیق تر و سیاستهای رادیکالتر و جسورانەتری را پی گیرند و امنیت منطقەای و جهانی را دستخوش مخاطرە نمایند. لذا می بایستی با این تهدیدات نوظهور موشکی کە همزمان اشتیاق بە گسترش اتمی را بە نمایش گذاشتەاند، مقابله کنند. تنها استراتژی بازدارندگی متناسب میتواند در مقابل کشورهایی که «ناخردمندانە و غیرمسئولانه» عمل نموده و در آیندە قصد حمله موشکی یا اتمی به ایالات متحده یا متحدین آن کشور را دارند، ابزار مهار کننده اطمینان دهندە ای باشد.
باور استراتژیستهای آمریکایی این است کە آن دولتها شرور، ناخردمند و بە جهت آموزەهای ایدئولوژیک ریسکپذیر هستند و بازدارندگی کلاسیک خردمندانە برای مهار آنها کارآمد نخواهد بود. سوابق تاریخی چنین فرضیهای را اثبات میکند، آنجا کە صدام حسین رقابت قابل محاسبه را کە منطق طبیعی سیاست است ملبس بە آیە “انفال“، غیر قابل محاسبە ساخت و سلاحهای کشتار جمعی را حتی علیە شهروندان غیر نظامی خود در کوردستان و بە طور خاص در حلبجە بکار گرفت. چە تضمینی برای عدم استفادە از آنها در برون مرزها وجود دارد؟ بنابراین گمان نمیرود کە واشنگتن مواجە و روبەرو شدن احتمالی با بازیگرانی را کە در چارچوب خرد عمل نمیکنند بر خرد پیشگیری از تبدیل آنان بە چنان تهدید مهیبی ارجحیت نهد. رویکرد متمایز آمریکا در بطن این نظم متفاوت بە موشک و اتم بازیگران مختلف را باید در این چارچوب بە تفسیر نشست.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.