چرا کوردها ازمفهوم خیانت در تحلیل سیاست استفاده میکنند؟
در میان کوردها تمایل زیادی برای کاربرد واژه «خیانت» در تحلیل مسائل و رخدادهای سیاسی وجود دارد. نه تنها در میان جامعه بلکه اکثریت رهبران و بسیاری از تحلیلگران کورد برای تحلیل و ارزیابی سیاست خارجی و رفتار سیاسی دیگر کشورها در عرصه بین الملل از این واژه بهره میگیرند. به ویژه، آنها دولتها و بازیگرانی را که به نوعی مستقیم یا غیر مستقیم مانع تحقق آمال، اهداف و آرزوهای کوردها شده و چالشی فرا راه تامین منافع کوردها ایجاد کردهاند، به «خیانت» متهم کرده و از آنها با عنوان کشورهای «خائن» یاد کردهاند. بهرهگیری از این واژه در موارد متعددی حتی به یک مفهوم و ابزار تحلیلی برای تبیین بسیاری از وقایع و رخدادهای سیاسی در کوردستان تبدیل شده است. اخیرا و از زمان یورش و تجاوز تروریستهای داعش یا راديكال هاي مذهبي خلافت اسلامی به خاک کوردستان نیز در بسیاری از موارد شاهد ابراز نظرات و تحلیلهایی در میان کوردها بوده ایم که کشورهای مختلف را در سطح منطقه ای و جهانی به خیانت به منافع كوردي متهم کرده اند و معتقدند که اگر خیانت آنها نبود روند وقایع به گونهای دیگر رقم میخورد و شاید اصلا شاهد حمله اسلامگراهای افراطی به خاک کوردستان نمیبودیم.
البته این پدیده و اینگونه نگاه به سیاست دارای ریشه های تاریخی است و در مورد بسیاری از وقایع تاریخی و سیاسی کوردها صدق میکند. برای مثال، به کرات از رهبران، مفسران و تحلیلگران کورد نقل شده است که «کشورهای غربی و قدرتهای بزرگ نظام بین الملل در دوره پس از جنگ جهانی اول به کوردها خیانت کردند و اگر خیانت آنها نمي بود چه بسا کوردها در آن مقطع تاریخی به آرزوی دیرینه خود دست می یافتند». عده زیادی از کوردها می گویند « آتاتورک بعد از تشکیل و تثبیت دولت مدرن به آنها خیانت کرد و چنانچه این رهبر ترک به وعده های خود در مقابل کوردها پايبند بود و بدانها عمل می کرد چه بسا کوردها در آن زمان و هم اکنون از حقوق خود محروم نشده و به مطالبات خود در ترکیه دست می یافتند». آنها همچنین میگویند «شوروی سابق نیز در جریان تاسیس و فروپاشی جمهوری کردستان/ مهاباد به کردها خیانت کرد و اگر چنان خیانتی از جانب این ابر قدرت بلوک شرق انجام نمیگ رفت، جمهوری کردستان می توانست به موجودیت خود ادامه دهد». تقریبا همه کوردها بر این باورند که «کسینجر به نمایندگی از دولت ایالات متحده آمریکا و همراه با شاه سابق ایران در سال 1975 در جریان قرارداد الجزایر در اقدامی توطئه آمیز به کوردها خیانت کردند و مانع از شکست رژیم بغداد و دستیابی جنبش ملی کورد به حقوق حقه خود شدند». بعلاوه، عده زیادی از کوردها بر این باوراند که «جامعه جهانی و در راس آنها اعراب مسلمان و همکیش و مذهب خود در جریان عملیات خونین انفال و شیمیایی مردم بي گناه حلبچه درد و رنجهای آنها را نادیده گرفته و با سکوت خود مهر تاییدی بر اقدامات صدام زده و بدینگونه به کوردها خیانت ورزیدند». کوردها بر این نکته نیز اجماع دارند که « اکثریت کشورهای اتحادیه اروپا به همراه سرکرده خود یعنی آمریکا و نیز اسرائیل در توطئه ای همگانی و هماهنگ رهبر کاریزماتیک آنها، عبدالله اوجالان را به بنده کشیده و تحویل مقامات ترکیه داده و به کوردها خیانت کردند». در یک دهه اخیر «مالکی به نماد خیانت علیه کوردها تبدیل شده بود». در ماههای اخیر و با حمله و تجاوز داعش به خاک کوردستان و به ویژه با اقدام به جنایات وحشیانه در شنگال، بسیاری از کوردها و جمعی از تحلیلگران در مقالات، گزارشها و مصاحبه های خود «ترکیه را به خیانت علیه حکومت اقلیم کردستان متهم کردند». در جنگ تحمیلی تروریستهای مذهبی علیه کوبانی نیز می توان گفت کوردها مجموعه زیادی از کشورهای غربی و در راس آنها ایالات متحده آمریکا، اعراب و ترکیه را به خیانت علیه خود متهم کردند.
چرا بدنگونه است و این واژه «خیانت» تا به این اندازه در میان کوردها و در تحلیل های آنها کاربرد دارد؟ و چرا داستان خيانت با اين تسلسل استمرار دارد؟ در اینجا قصد ندارم به این مساله جدلی و مورد منازعه بپردازم که تا چه اندازه سیاستها و رفتارها و شرایط داخلی خود کوردها زمینه های این به اصطلاح خیانت ها را فراهم آورده و يا با اعمال خود در آن سهيم بوده اند؟ سوال این است که آیا می توان در سیاست بین الملل از «خیانت» به عنوان یک ابزار تحلیلی برای تبیین رخدادها و پدیده های سیاسی استفاده کرد؟ اصلا، در سیاست بین الملل خیانت به عنوان یک مساله مطرح است و معنایی در بر دارد؟ آیا می توان در جنگل سیاست بین الملل از مرد و نامرد سخن به میان آورد؟ آیا اگر رهبران دیگر کشورها به کوردها وعدهای آن هم غیر مکتوب داده باشند و آن را نادیده گرفته باشند، بدانها خیانت کرده اند؟ اصلا، کوردها در جایگاهی هستند و می توانند مرجعی برای اثبات خیانت یا ارائه نظر در مورد خائن یا غیر خائن بودن دولتمردان دیگر کشورها باشند؟ به نظر من پاسخ تمامی این پرسشها منفی و «نه» است.
باید توجه داشت که سیاست بین الملل عرصه کشمکش میان دولتها بر سر قدرت و افزایش ميزان آن و تامین منافع ملی است. در این عرصه چیزی به نام وعده و وعید بخصوص در شکل شفاهی یا نهانی آن وجود ندارد. هر دولتی سعی می کند با هر ابزاری قدرت خود را افزایش داده و منافع تعریفی و ملی خود را تامین کند. مشروع يا غير مشروع بودن اين ابزارها با پيامدهاي آن بر روي منافع ملي قابل محاسبه است. آنها در این مسیر می توانند وعدههایی نیز بدهند و البته می توانند بدان پایبند باشند یا نباشند. طرف شکست خورده یا به اصطلاح گول خورده و مورد خیانت واقع شده می تواند از نامرادیهای روزگار شکوه کند اما به هیچ عنوان در مقامی نخواهد بود که بتواند دولتمردان دیگر کشورها را که احتمالا یکی از نقش های آنها دروغگویی است، به خیانت متهم کند. رهبران کشورها تنها به منافع ملی خود متعهد و وفادارند و تنها مردمان آن کشور و آن هم با معیار قرار دادن انحراف یا عدم انحراف رهبرانشان از مسیر تامین منافع ملی می توانند در مورد صداقت یا خیانت آنها داوری کنند.
به نظر من اینکه کوردها و حتی بسیاری از رهبران آنها علاقه و اشتیاق زیادی برای کاربرد مفهوم خیانت به عنوان یک ابزار تحلیلی نشان میدهند، دو دلیل عمده دارد. دلیل نخست این است که آنها با متهم کردن دیگر بازیگران(یعنی همان بازیگرانی که که اتفاقا غالب آنها در آغاز به چشم متحد نگریسته شده اند) به خیانت، در پی رفع مسئولیت شکست از خود بوده و به عبارت دقیقتر با متهم کردن دیگران به انجام کاری نامشروع در صدد توجیه شکست و تبرئه خود هستند. البته خود این مساله پیامدهای نامطلوبی در برداشته و دارد و زمینه را برای شکست های بعدی و تسلسل ناکامیها فراهم كرده و می کند. بدیهی است که با صرف متهم کردن عناصر خارجی به رفتارهای غیر اخلاقی و ناديده گرفتن رفتارهاي خود، علل همه نواقص و کاستیها و عیوب درونی را به بیرون ارجاع داده و نیروهای خارجی را شر و مسبب نهایی همه شکستها و ناکامیها و خود را بی تقصیر و صرفا قربانی سیاست پلید شیاطین پنداشته و بنابراین تلاشی برای رفع اشتباهات و کاستیهای خود به عمل نیاورده و از این رو همواره مستعد به اصطلاح «مورد خیانت واقع شدن» قرار می گیریم.
دلیل دومی که باعث میشود کوردها در حد گستردهای از واژه خیانت به عنوان ابزاری در تبیین پدیده های سیاسی استفاده کنند، به نظر من بنیادیتر و اساسیتر است و حتی ممکن است دلیل همان مظلوميت و به اصطلاح مورد خیانت واقع شدن هم باشد. این دلیل می گوید که کوردها حقیقت و ماهیت سیاست به ویژه جنبه بین المللی آن را درک نکردهاند و اصولا در یافتن علل و انگیزه های رفتار دیگر واحدهای سیاسی یا دولتها ناکام بوده اند. البته تردیدی وجود ندارد که کوردها ماهیت و حقیقت غالبا زشت سیاست را در زندگی خود تجربه و تحمل کرده اند اما قادر به درک منطق سیاست نشده اند. اصلا، میتوان گفت متوسل شدن به مفهوم «خیانت» برای تحلیل رویدادهای سیاسی بدین معناست که آنها بر خطا رفته و حوزه های اخلاق و سیاست را با هم در آمیخته اند. اگر «خیانت» آنگونه که از نظرات و تحلیلهای کوردها بر می آید، به معنای «عدم وفای به عهد ديگر دولت ها» باشد، این نیز مربوط به حوزه حقوق است. باید توجه داشت که این امر شگفت انگیزی نیست که کسی یا گروهی از لحاظ حقوقی دارای حق و مزیتی باشد اما در دنیای سیاست قادر به دستیابی به آن نبوده و از آن محروم شود. به هر حال، خیانت کالا و متاعی برای چانه زنی در بازار اخلاق است و نه سیاست. اکثریت کوردها با نگاهی اخلاقی به سیاست مین گرند اما اين سرابي بيش نيست و در واقع در سیاست قدرت و منافع هستند که به مثابه پول در اقتصاد عمل نموده و در نهایت نقش تعیین کنندگی رفتار دولت ها و دولتمردان و هم نقش مفاهیم تبیینی این عرصه را ایفاء می کنند. در چنین عرصه ای که سیاست کشورها بر اساس منطق رئالیستی و بر مبنای منافع و قدرت استوار است، سخن از مفاهیم اخلاقی نه در سیاست عملی راه به جایی می برد و نه در تبیین سیاست موفقیتی به دست خواهد آورد. دولتمردان بر اساس مفهوم منافع می اندیشند و رفتار می کنند و نه بر مبنای پرهیز از خیانت یا سرلوحه قرار دادن آموزه ها و خیر اخلاقی. کوردها با وجود آنکه همواره متحمل تجربه چنین حقیقتی از سیاست بوده اند اما افسوس كه غالبا در درک این نکته که رهبران دولتها رهبرانی سیاسی هستند و نه اخلاقی غفلت ورزیده اند. شاید هم ذهن شدیدا اخلاقی آنها تاب تحمل چنین تفسیر واقعگرایانه ای از سیاست را نداشته است.
برخلاف انتظار کوردهای اخلاق گرا که مشتاق بهرهگ یری از مفاهیم اخلاقی و حقوقی برای تحلیل وقایع سیاسی هستند، رهبران دولت ها یعنی همان بازیگرانی که همه چیز زیر سیطره آنهاست، به هیچ وجه بر مبنای انطباق عمل با اصول و مبانی اخلاقی اندیشه و رفتار نمی کنند. هیچ رهبر سیاسی از خود نمی پرسد که آیا رفتارها و سیاستهایی که در خارج از سرزمین(مثلا در قبال کوردها) در پیش می گیرد با اصول اخلاقی سازگار و منطبق است یا نه؟ رهبران محاسبه گر و عاقلی که سیاست را درک کرده و بر سر کار آمده اند از خود می پرسند که سیاستی که اعمال کرده اند و خط مشی ای که درافکنده اند تا چه اندازه بر میزان و سطح قدرت آنها افزوده و تا چه مقدار و چگونه منافع ملی آنها را تامین و برآورده می سازد؟ آنها هیچ وقت از امکان خیانت یا عدم خیانت به ملتی دیگر بحث نمی کنند. کسانی که این حقیقت را درنیافته و یا کتمان کنند با چارچوبها و ذهنیتی غیر سیاسی به عرصه سیاسی می نگرند.
بسیاری از کوردها یک قاعده کلی سیاست دولت ها را به مثابه استثنا در نظر گرفته اند. اما حقیقت این است که خائن بودن دولت ها در سیاست بین الملل یک مفروض است و نه یک فرضیه و فرصت طلب بودن یک قاعده است و نه یک استثناء و هر بازیگری باید راهبردها و سیاستهای خود را بر این مبنا و مفروض دراندازد که فکر کند در میان جامعه ای از همتایان خائن می زید. اصلا، آنچه را که ما خیانت می نامیم، می تواند ابزاری در پیشبرد سیاست دولتها در راستای حفظ یا افزایش قدرت و یا تامین منافعاشان باشد. ورود ذهنهایی که این حقیقت را تحمل نمی کنند به عرصه سیاست و تحلیل آن خطرناک است؛ چرا که چنین اذهانی انتظاراتی غیر واقعی از دنیای سیاست و از رفتار دیگر واحدها خواهند داشت.
ناآرامی های چند ساله اخیر در منطقه باید نشان داده باشد که عليرغم رواج دیدگاههاي خوشبينانه و شعارهاي لیبرالیستها و جهانگرایان و علیرغم سر و صدای نهادها و سازمانهای بین المللی و حقوق بشری شیفته و مشتاق مفاهیم جهانی شدن و دهکده جهانی، اما هنوز هم چرخ سیاست به روال گذشته می چرخد و در دنیای رئالیستی، واقعي و موجود سیاست هیچگونه قوانین اخلاقی، سنتی و قانونی بر نظام بین الملل حاکم نیستند. دولتها همانند گذشته در عرصه سیاست بین الملل و سیاست خارجی خود به مقررات، قوانین، اخلاق، وفای به عهد، دوستی، صداقت، قوانین، راستی، درستی و عدم خیانت تعهدی ندارند. تعهد دولتها و دولتمردان به منافع ملی اشان است. در واقع، منافع ملی چراغ راهنمای آنها بوده و سیاست دولتها را در ارتباط با دیگر واحدها و محیط خارجی هدایت می کند. منافع ملی سرچشمه علل و انگیزه های رفتار هر دولتی است. روندهای تاریخی نیز عینی و واقعی بودن چنین امری را نشان داده است. حقیقتا، دولتها همیشه بر اساس منافع ملی خود رفتار کرده اند و هرگز منافع خود را تابع منافع دیگران قرار نداده اند. بنابراين، دولتها خودخواه هستند و این قاعده همواره وجود داشته و تا آیندهای قابل پیشبینی وجود خواهد داشت.
کوردها در چنین جهانی با چنان كيفيات و مختصات خشني زندگی می کنند و تردیدی وجود ندارد که رفتار دیگر کشورها که بر اساس تامین منافع ملی خودشان است، ممکن است نه تنها مطلوب و خوشایند آنها نباشد، بلکه کوردها را از منافع ملی و دستیابی به آرزوهایشان محروم کند. اگر کوردها بپذیرند که دولتمردان دیگر کشورها صرفا بر اساس منافع ملی خود فکر و رفتار می کنند و نه با معیار قرار دادن مفهوم خیانت یا عدم خیانت به کوردها، دیگر رفتار و سیاستهایی که از جانب آن واحدها طراحی و اعمال می شود و گاها بر ضد منافع کوردها عمل می کنند، چندان غیر منتظره نخواهد بود که برای توصیف و تحلیل رفتار آنها و پیامدهای رفتارشان به مفهوم خیانت متوسل شوند، بلکه آنها نیز منافع ملی خود را به بهترين وجه تعریف نموده و بر آن اساس رفتارها، دشمنیها، دوستی، ائتلافها و اتحادهای خود را بنیان نهاده و در پی رفع اشتیاهات گذشته و اجتناب از «مورد خیانت واقع شدن» برخواهند آمد.
حقیقتا کاربرد بیش از حد واژه خیانت به ویژه به عنوان یک ابزار تحلیلی برای وقایع سیاسی ديگر جاز نيست و اصرار بر آن بدین معناست که در درک، فهم و تفسیر علل و رفتار دولت ها و واحدهای سیاسی اشتباه محاسباتی رخ داده است. در حقيقت، از ملتی که طبق این ضرب المثل واقعگرایانه می اندیشد که «تنها دوستان او کوهها هستند» انتظار نگاه واقعگرایانه به سیاست می رود و در عمل نیز بایستی علل رفتار و کیفیت سیاست خارجی دولتها را بر مبنای منافع ملی آنها و نه بر مبنای آموزه های اخلاقی و وعده و قول و قرارهای رهبران آنها تفسیر نماید.
متهم کردن مداوم دیگران به فرصت طلبی و خیانت(یعنی ویژگی و خصیصه ای که همه دولتها ذاتا از آن برخوردارند و اساسا یکی از ابزارهای تامین منافع است) و استفاده از این واژه نه تنها برای سرپوش نهادن بر مشکلات و اقناع افکار عمومی بلکه کاربرد آن به مثابه ابزاری تحلیلی، مانع از اندیشه، تفکر، خودانتقادی و تلاش برای رفع اشتباهات گذشته خواهد شد و این امر مانع از ایجاد تحولات مثبت شده و اساسا در قالب «جهل سیاسی» قرار می گیرد. کوردها اگر همواره فکر کنند که آنها به بهترین وجه سیاست ورزیده و در جریان بازی «خوب» عمل کرده اند اما دیگران غیر اخلاقی و شيطنت آميز رفتار نموده و «بد» بوده و «خیانت» کرده اند، این امر آنها را به ادامه همان فرایند یعنی «خوب» بودن در عرصه سیاستی که ماهیتا زشت است، ترغیب خواهد کرد. چنین نگاهی به سیاست و به ویژه سیاست بین الملل عمیقا نیازمند تغییر است. باید همه چیز بر این مفروض بنا گردد که همه دولت ها و واحدهای سیاسی ماهیتا خائن، فرصت طلب و متجاوز هستند. حداقل اينكه تجربه تاریخی خود کوردها نشان می دهد که فرصت طلب بودن دیگر واحدهای سیاسی یک اصل و قاعده است و نه یک استثناء. آن واحدهایی هم که هنوز عملا فرصت طلبی را به نمایش نگذاشته یا به اصطلاح خیانت نکرده اند یا به این دلیل بوده که منافعاشان تاکنون ایجاب نکرده و یا به این دلیل بوده است که قدرت و توان آن را نداشته و در پی طلوع فرصت مناسبتر برای عملیاتی نمودن اهداف سودجویانه خود هستند. کامیابی یا ناکامی آنها به سطح قدرت طرف مقابل و کیفیت بهره گیری آن از فرصت ها در راستای بیشینه سازی قدرت بستگی دارد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.