پیشمەرگە و بقای ملی

پیشمەرگەنیروی اصلی و عمدە بقای ملت کورد است. در جهان کنونی بقانخستین و مهم‌ترین هدف هر ملتی است و در فقدان بقا نمی‌توان به هیچ هدف دیگری فکر کرد. البته مفهوم بقا غالباً در سطح سیاست میان دول به کار برده می‌شود و بیشتر با مفهوم آنارشیدر ارتباط است. خود آنارشی ویژگی ساختار نظام بین‌الملل است و اصولاً گفته می‌شود که سیاست بین‌الملل محیطی آنارشیکنه به معنای هرج و مرج بلکه به معنای فقدان سلسله مراتباست و غالب واحدها که در چنین محیط غیرمتمرکزی به سرمی‌برند از نیات و انگیزه‌های همتایان خود هراس دارند و لذا با طراحی و اعمال استراتژی‌های مختلف –که کسب و افزایش قدرت از طریق خودیاری در راس آن استدر پی حفظ بقا و تضمین امنیت و افزایش قدرت خود با هدف مواجه با مخاطرات و زدودن تهدیدات هستند.

این ویژگی یعنی فقدان سلسله مراتب و وجود آنارشی که نزاع و جنگ را محتمل می‌کند غالباً مهمترین نقطه تمایز نظام بین‌الملل و نظام داخلی کشورها است. فرض بر این است که نظام داخلی با نوعی سلسله مراتب، نظم و قانون و در نتیجه احساس امنیت برای همه شهروندان و گروه‌ها و ملیت‌های داخل کشور، همراه است. دولت در صحنه خارجی رسالت حفظ بقا را بر عهده دارد و خود را نماینده اراده، تمایلات، علایق، آرزوها و منافع ساکنان و همه گروه‌ها می‌داند که در چارچوب آن هستند. در چنین جوامعی مردم نیز دولت را از خود دانسته، بدان علاقمند بوده و در راه رفع مشکلات آن تلاش نموده و در هنگام مواجه با دشمنان خارجی برای آن جانفشانی می‌کنند. اما این امر در مورد همه جوامع مصداق ندارد و کشورهایی وجود دارند که مردم و ملیت‌های درون آن چنین احساساتی نسبت به دولت حاکم ندارند. علت این است که خود این ملیت‌ها در درون با ناامنی مواجه هستند.

کوردها نمونه‌ای برجسته هستند. آن‌ها در کشورهایی به سر می‌برند که به دلیل فقدان پلورالیسم نهادینه شده حقوق‌شان پایمال شده و سرکوب شده و می‌شوند. اساساً دولت‌های مرکزی نه تنها بازتاب آرزوها و منافع ملت کورد نیستند بلکه خود تهدیدی برای موجودیت آن‌ها هستند. برای مثال در ایران منافع قوم فارس در اولویت و راس هرم قرار گرفته است و کوردها دهه‌هاست که تحت تهاجم و تاخت و تاز قوم مسلط قرار گرفته‌اند که پشتیبانی دولت مرکزی را در کنار خود دارند. فلذا برای کوردها تفاوت نظام خارجی و داخلی چندان معنایی ندارد و آن‌ها در داخل نیز همواره خود را در ناامنی و مخاطره یورش و هجوم و خشونت دولت یا قوم مسلط می‌پندارند. آن‌ها دائماً در این نگرانی به سر می‌برند که دولتی که خود را نماینده قوم غلبه یافته نیز می‌داند، آن‌ها را مورد سرکوب، تجاوز و کشتار قرار دهد. حقیقتاً هم آن‌ها در چندین مرحله تاریخی مورد خشونت و تجاوز قرار گرفته‌اند، لذا نگرانی کوردها به هیچ عنوان به دور از واقعیت نیست.

پیشتر در مورد انواع شکنجه، کشتار و جنایات تحمیل شده بر ملت کورد در ایران سخن گفته‌ام. تنها به عنوان نمونه فتوای جهاد و لشکری با انواع تسلیحات، اعدام‌های دسته جمعی، قتل‌عام روستاییان، کوچاندن آن‌ها و آتش زدن مزارع، ترور رهبران ملی‌شان، غارت میراث فرهنگی و تاریخیباستانی آن‌ها، تاراج منابع طبیعی و به آتش کشیدن و تخریب سیستمیک محیط زیست‌شان، محرومیت از تدریس و آموزش با زبان مادری و تسخیر سرزمین و امنیتی نمودن میهن‌شان و مدیریت امنیتی آن، بخشی از جنایاتی است که در حقشان روا داشته شده است.

اگر چه در سالیان اخیر از حجم عملیات‌های مرگبار حذف فیزیکی کاسته شده است اما تلاش برای ادغام فرهنگ کوردها و همانندسازی و آسیمیلاسیون و یا کنار زدن و به حاشیه راندن فرهنگ و نمادهای ملی کوردی با ابزارهای متنوع و به شدیدترین شیوه دنبال شده است. به نوعی از میان بردن بقای فرهنگی کوردها نیز در دستور کار بوده است. از این رو است که می‌گوییم تبعیض و ستم ساختاری و سیستماتیک علیه کوردها با هدف حذف موجودیت آن‌ها یک واقعیت تردیدناپذیر بوده است و تلاش زیادی در این راستا انجام شده است. اما با وجود صدمات و آسیب‌های عمده به هدف نهایی خود دست نیافته‌اند؛ چرا که همواره با مانعی سترگ و عظیم مواجه شده‌اند: “مقاومت پیشمه‌رگه“.

حقیقت این است، مقاومت کوردها به شیوه‌های متعدد و در عرصه‌های مختلف بوده است اما پیشمه‌رگه به عنوان نیرویی نظامی و البته میهنی نقشی اساسی در این مقاومت داشته و موجب تقویت مقاومت در دیگر عرصه‌ها نیز شده است. کوردها که گویی در محیطی آنارشیک همراه با ناامنی دائمی و خشونت محتمل زیسته و برخلاف سایر ملل فاقد دولت و ارتشی منظم بوده‌اند که در مقابل ملیت‌های مهاجم از آن‌ها دفاع کنند و بقایشان را تضمین کنند، به نیروی پیشمرگه متکی بوده‌اند. پیشمه‌رگه بوده است که همواره در مقابل تاخت و تاز مهاجمان و تسخیر و اشغال کوردستان مقاومت کرده است و در مقابل کشتار فیزیکی و آسیمیلاسیون و ادغام فرهنگی به مقابله برخاسته است.

پیشمه‌رگه آن انسان آزاده‌ای است که طرد شدن، تحقیر و به حاشیه راندن را بر نتافته، آن اراده‌ای است که مطیع قوانین اشغالگران نشده و به امر و نهی آنان گردن ننهاده، در مقابل آنان که هستی ملتش را انکار کرده‌اند مقاومت نموده و در مقابل تجاوزگران با اراده‌ای پولادین ایستاده است. در این معنا آن‌ها نیروهای رهایی بخش ملی هستند و بقای ملت کورد که فاقد دولت هستند، به طور اجتناب ناپذیری به وجود پیشمه‌رگه گره خورده است. بدیهی است که دولت در فقدان نیروی پیشمه‌رگه مانعی بر سر راه تجاوزگری و تجاوزات خود ندیده و لذا بقای کوردها معنایی نخواهد داشت و این ملت محکوم به فناست. راز کین و تنفر دشمن از پیشمه‌رگه را باید با عطف به این حقیقت به تفسیر نشست و آن را فهم کرد.

هستند ایده‌ئالیست‎های خوش باوری که از پایان دوره پیشمه‌رگهسخن می‌گویند؛ آنان حقیقتاً ناتوان از درک این واقعیت ساده هستند که ما هنوز هم در منطقه‌ای با ویژگی حکمرانی افرادی زندگی می‌کنیم که سیاست هابزی بکش یا کشته شو!” در آن جریان دارد. اما واقعگرایان با فهم درست از این واقعیت که بقا در فقدان این نیروی میهنی معنایی ندارد، پیشمه‌رگهرا همچنان و بیش از پیش گرامی می‌دارند.

دیدگاە

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *